شاعران خارجی

 اشعار ایلهان برک(مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار)

 اشعار ایلهان برک…..ایلهان برک (به ترکی استانبولی: İlhan Berk) (زادهٔ ۱۸ نوامبر ۱۹۱۸ در مانیسا، – درگذشتهٔ ۲۸ اوت ۲۰۰۸) شاعر و مترجم ترک بود. او یکی از شاعران اثرگذار پست مدرن ترکیه بود. ایلهان برک فارغ‌التحصیل زبان فرانسه از دانشگاه قاضی در آنکارا است. در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۵۵ وی به تدریس مشغول بود. پس از آن به ترجمه برای انتشارات بانک زراعت پرداخت.


فهرست اشعار

اگر گمان می بری( اشعار ایلهان برک)

اگر گمان می‌بری
برخی چیزها را برای تو می‌نویسم
در اشتباهی
همه‌چیز را برای تو می‌نویسم

ایلهان برک
مترجم : علیرضا شعبانی


سکوت( اشعار ایلهان برک)

من هر زمان
که سکوت مى کنم
در واقع دارم
از تو حرف مى زنم

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده

مجموعه ای از بهترین اشعار بیژن الهی


و ببوس مرا( اشعار ایلهان برک)

و ببوس مرا بی وفقه
باز هم
بلند بلند ببوس مرا
آری
عشق همین سفرهای
طولانی را می طلبد

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده


یادت باشد( اشعار ایلهان برک)

یادت باشد
با اما و اگرها از دستم دادی
و با ای کاش ها
خودت را نابود خواهی کرد

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده


زخم( اشعار ایلهان برک)

‏زخم هر کس
به اندازه باورهایش عمیق است

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده

اشعار ناظم حکمت(مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار)


دلی را نشکنم( اشعار ایلهان برک)

همیشه برآنم
تا دلی را نشکنم
اما وقتی به خود نگاه میکنم
تکه تکه ام

اشعار ایلهان برک-مترجم : سیامک تقی زاده

مجموعه ای از بهترین اشعار غلامرضا بروسان


همین‌جا بمان عشقم( اشعار ایلهان برک)

همین‌جا بمان عشقم
همین‌گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن

نگاه کردن
عشق است

و ببوس مرا
بی وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا

آری
عشق
همین سفرهای طولانی را
می‌طلبد

هر لحظه سوی خود
بِکش مرا

بِکش تا بدانم
سهم توام
تا بدانی سهم منی
این گونه محکم
این‌گونه گرم
سمت خود بِکش مرا

ایلهان برک
مترجم :  سیامک تقی‌زاده


نگاهم کن( اشعار ایلهان برک)

این گونه بمان عشقم
بمان اینگونه
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن هم نوعی عشق است

اشعار ایلهان برک-مترجم : سینا عباسی


سن یک زن( اشعار ایلهان برک)

هرگز نمی توانی
سن یک زن را از او بپرسی
چرا که او هم نمی داند
سنش با شب هایی که
بغض کرده و گریسته
چقدر است

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده


قدم زدن( اشعار ایلهان برک)

وقتی تمام شهر
به خواب می روند
من در کوچه ها
تو را قدم می زنم

اشعار ایلهان برک

گزیده اشعار و مینیمال های رسول یونان


در من گره بخور( اشعار ایلهان برک)

در من گره بخور
هر ساعت از روز هم که شد
مرا درگیر صدایت
نفس ات
مرا درگیر حافظه ات کن

ایلهان بِرک
مترجم : سیامک تقی زاده


در نهایت دلتنگی( اشعار ایلهان برک)

همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقى زاده


بگذار تو را دوست بدارم

بگذار تو را دوست بدارم
زیرا که تو هم
به این دوست داشتن احتیاج داری

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده


عاقبت یک روز میآید

عاقبت
یک روز
یک نفر میآید
و تمام آنهایی که رفته اند را
از یاد می برد

ایلهان برک

 مترجم : سیامک تقی زاده


من دردم( اشعار ایلهان برک)

من دردم
درد یعنی صورت پاییزی تو
یعنی نا امید
بعضا قامت تو ، بعضا دهان تو
و بعضی وقت ها ، سایه ی پشت چشمان تو

یعنی کودکی تو
در کوچه های استانبول
استانبولی که گاهی وقت ها
احساس می کنم هیچ وقت ندیده ام

و یا شمعی که تو
شبانه در کلیسا
روشن اش می کنی
و یا مرگ تو
برای صورتی که
هیچ وقت ندیده ای

یعنی زمان
که در نبود تو
بی معناست
و صورتی که همیشه در من
تغییر می کند

صورتی که
هم شب و هم سپیده دم را
با خود دارد

من
آن آواره ام
که در دست خط درد
بزرگ شده ام

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده


من نمی توانم

من نمی توانم
اما بگذار شعرهایم
تو را لمس کنند

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده


یک زن( اشعار ایلهان برک)

یک زن
اگر به جای دهانش
با چشمانش حرف بزند
هرگز تنها نخواهد ماند

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده


اگر یک نفر

اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده


چرا شاعران به استادی ِ عشق مشهورند ؟

مرگ همیشه
خیلی آسان تر از عشق بوده است
حتی ” آراگون” هم می گفت
بدان که شبیه مرگ است دوست داشتن تو

همان کلماتی که شعله های آتش اند
و روزگار شاعران
که همیشه سیاه بوده است

و مرگ
که در خیلی از شعرها و عشق ها
شانه بر موهای مان می زند

عشق که گاهی اوقات
به سان شهری مرده است
و این رفتن رو به زوال
همواره عمیق تر می شود

تا به حال
برایت جای سوال نبوده
چرا شاعران
به استادی ِ عشق مشهورند ؟
زیرا بیشتر از هر کسی
عشق را به دوش کشیده اند

و من که چون آب ِنگران
از بستر خویش ام
پیداست که
برای عشق و مرگ
تقلا می کنم

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده


آدمها می آیند( اشعار ایلهان برک)

آدمها می آیند
خودشان را نشان میدهند
اصرار میکنند
برای اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار میکنند که تو نیز باشی همراهشان
همان آدمها
وقتی که پذیرفتی بودنشان را
وقتی که باورشان کردی
به سادگی
میروند
و تو میمانی با باوری که ….

ایلهان برک

مترجم : سیامک تقی زاده


فقط خسته ست

بعضی روزها
انسان فقط خسته ست

نه تنهاست
نه غمگین
و نه عاشق

فقط خسته ست

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده


فراموش کردن

سخت بود
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش می‌کردم

ایلهان برک

 مترجم : سیامک تقی زاده


بارها و بارها

بعضی ترانه‌ها را
می توان
بارها و بارها
گوش داد

بعضی انسان‌ها را
می‌توان
بارها و بارها
دوست داشت

ایلهان برک


عادت داشتن

انسان‌هایی بودیم
که به پاک کردن
عادت داشتیم

ابتدا اشک‌های‌ مان را
پاک کردیم
سپس یکدیگر را

ایلهان برک
مترجم‌ : سیامک تقی زاده


مرگ هميشه

مرگ هميشه

خيلي آسان تر از عشق بوده است

حتي” آراگون” هم مي گفت

بدان که شبيه مرگ است دوست داشتن تو

همان کلماتي که شعله هاي آتش اند

و روزگار شاعران

که هميشه سياه بوده است

و مرگ

که در خيلي از شعرها و عشق ها

شانه بر موهاي مان مي زند .

عشق که گاهي اوقات

به سان شهري مرده است

و اين رفتن رو به زوال

همواره عميق تر مي شود

تا به حال

برايت جاي سوال نبوده

چرا شاعران

به استادي عشق مشهورند ؟

زيرا بيشتر از هر کسي

عشق را به دوش کشيده اند

و من که چون آب نگران

از بستر خويش ام

پيداست که

براي عشق و مرگ

تقلا مي کنم .

“ترجمه : سيامک تقي زاده”


همين جا بمان عشقم

همين جا بمان عشقم

همين گونه که هستي

بمان

و تنها به من نگاه کن

نگاه کردن عشق است

برهنه ام

برهنه ام تا براي تو راه باشم

اين گونه برهنه و تن به تن

بگذار نفس هايم

روي تن ات

سير کند

چشم هايت

سينه هاي برهنه ات

لب هايت

همين گونه بيا

و در بسترم، کنارم بخواب

و ببوس مرا

بي وفقه

باز هم بلند بلند ببوس مرا

آري

عشق

همين سفرهاي طولاني را مي طلبد

هر لحظه سوي خود بِکش مرا

بِکش تا بدانم

سهم توام

تا بداني سهم مني

اين گونه محکم ، اين گونه گرم

سمت خود بِکش مرا

“ترجمه : سيامک تقي زاده”


آن‌جا می‌ايستند

آن‌جا می‌ايستند و لب موج‌شکن درد دل می‌کنند

صداهاشان پرنده‌ها را به پرواز وامی‌دارد

برگ‌ها را می‌ريزد

زنانی از روزگاران ناشناخته

زمانی هست که جهان به سکون می‌رسد.

روزهايی که گل‌ها را

در دفترچه‌ای می‌فشرديم  با هم،

تا خشک شوند

زنان چنين چيزی‌اند.

که می‌داند کجا و کی،

به ناگاه

در‌می‌يابيم که همگان

صدايی را می‌زيستيم که آنان

با ما به جا نهاده‌ بودند.


سخت بود

سخت بود

فراموش کردن کسي

که با او

همه چيز و همه کس را

فراموش مي‌کردم


اگر يک نفر

اگر يک نفر

هر آنچه که

از درونش برمي آيد را بنويسد

بي شک از درون او

کسي رفته است .

“ترجمه : سيامک تقي زاده”


نزدیکی‌های شب

تو ای حرفِ زیبای الف‌با!
و تو ای کاغذ! – که زیبایی –
و تو ای قلم! – که زیبایی –

با تو از رودخانه‌ها و از بادها سخن می‌گویم
برای من:
رودخانه‌ها را پرورش بده
و آب‌راهه‌ها را باز کن
وقتی‌که من کودکِ خردسالی بودم

کودکی که اطرافِ دهان‌اش پر از لکه‌های غذا باشد –
رودخانه‌ها را در حالِ پیش‌رَوی دیدم
و قولِ رودخانه‌ها و بادها زنده است

من تکه‌یی از دهانِ توام
تو این را در گوشه‌یی یادداشت کن

تو ای دست‌نوشته‌ی زیبا!
و تو ای مرکّب! – که زیبایی –
و تو ای سرْقلم! – که زیبایی –

مرا آب‌گیرهای کوچک پرورش دادند
اگر هوای شناختن‌ام را داری
مرا از آب‌گیرها بپرس
آب از یاد نمی‌بَرَد
که برای رسمِ دایره‌ها با چه دقتی تلاش کرده است
تو برگ‌هایی را به خاطرِ من به یک‌جا جمع کن
و بسترت را چرکین نگه‌دار

من ام‌شب پای‌بندِ عقل‌ام
گیسوانِ مرا پریشان کن

ترجمه از ابوالفضل پاشا

بر گرفته از کتاب: کوه‌ها نمایان شده‌اند. نشر نصیرا


برای عشق و مرگ تقلا می‌کنم

مرگ همیشه
خیلی آسان تر از عشق بوده است
حتی ” آراگون” هم می گفت؛
بدان که شبیه مرگ است، دوست داشتن تو
همان کلماتی که شعله های آتش اند
و روزگار شاعران
که همیشه سیاه بوده است
و مرگ
که در خیلی از شعرها و عشق ها
شانه بر موهای مان می زند
عشق که گاهی اوقات
به سان شهری مرده است
و این رفتن رو به زوال
همواره عمیق تر می شود

تا به حال
برایت جای سوال نبوده
چرا شاعران
به استادی عشق مشهورند؟
زیرا بیشتر از هر کسی
عشق را به دوش کشیده اند
و من که چون آب ِنگران
از بستر خویش ام
پیداست که
برای عشق و مرگ
تقلا می کنم


این گونه بمان عشقم

این گونه بمان عشقم
بمان اینگونه
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن هم نوعی عشق است

ترجمه از سینا_عباسی_هولاسو


شب‌هایی که یک زن بغض کرده

هرگز نمی توانی
سن یک زن را از او بپرسی
چرا که او هم نمی داند
سنش با شب هایی که
بغض کرده و گریسته
چقدر است


در نهایت دلتنگی (اشعار ایلهان برک)

همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی‌توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد


در کوچه ها تو را قدم می‌زنم‌‌

وقتی که تمام مردم شهر
به خواب می‌روند
من در کوچه ها
تو را قدم می‌زنم‌‌


هر دوی ما

هر دوی ما
یک نفر را تنها گذاشتیم،
اول تو مرا
و سپس من
خودم را


به پاک کردن عادت داشتیم

انسان‌هایی بودیم
که به پاک کردن
عادت داشتیم

ابتدا اشک‌هایی مان را
پاک کردیم
سپس یکدیگر را


بعضی انسان‌ها را

بعضی ترانه‌ها را
می توان
بارها و بارها
گوش داد

بعضی انسان‌ها را
می‌توان
بارها و بارها
دوست داشت


فراموش کردن او

سخت بود
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش می‌کردم


همین جا بمان عشقم(اشعار ایلهان برک)

همین جا بمان عشقم
همین گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن

نگاه کردن
عشق است

برهنه ام
برهنه ام تا برای تو راه باشم
این گونه برهنه و تن به تن

بگذار نفس هایم
روی تن ات
سیر کند

چشم هایت
سینه های برهنه ات
لب هایت
همین گونه بیا
و در بسترم، کنارم بخواب

و ببوس مرا
بی وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا

آری
عشق
همین سفرهای طولانی را
می طلبد

هر لحظه سوی خود
بکش مرا

بکش تا بدانم
سهم توام
تا بدانی سهم منی
این گونه محکم ، این گونه گرم
سمت خود بکش مرا


یک زن اگر بخواهد

یک زن
اگر بخواهد
حتی می تواند با صدایش
تو را در آغوش بگیرد


هر آنچه که از درونش برمی آید

اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است

5/5 - (1 امتیاز)

دنیای ادبیات

دنیای ادبیات دریچه ای ست رو به شعر و فرهنگ و ادب ایران و جهان. برای آشنایی با آثار مکتوب و غیر مکتوب نویسندگان و شاعران، همراه دنیای ادبیات باشید

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

  1. انسان‌هایی بودیم
    که به پاک کردن
    عادت داشتیم

    ابتدا اشک‌هایی مان را
    پاک کردیم
    سپس یکدیگر را

    همیشه متاسفانه همینه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا