توجه:سایت دنیای ادبیات هیچ گونه تبلیغات آزاردهنده ای(با انواع و اقسام بنرها) ندارد .

شاعران ایرانی

مجموعه ای از بهترین اشعار غلامرضا بروسان

اشعار غلامرضا بروسان …..غلامرضا بروسان فرزند اسماعیل بروسان (زاده ۲۲ آذر ۱۳۵۲ در مشهد – درگذشته ۱۵ آذر ۱۳۹۰) شاعر و برگزیده «جایزه شعر نیما» و «جایزه شعر خبرنگاران» بود.بروسان به همراه همسر شاعرش الهام اسلامی و دخترش لیلا در سانحهٔ رانندگی در جاده قوچان، در ۱۴ آذرماه ۱۳۹۰، در سن ۳۸ سالگی؛ درگذشت.

امشب از عشقت انصراف می دهم(اشعار غلامرضا بروسان)

تا امروز از تو نوشتم

امشب از عشقت انصراف می دهم

سخت است

دوست داشتن تو

خسته ام

می خواهم

کمی استراحت کنم

شاید فردا

دوباره عاشقت شدم.


دستت مثل یک شعر سیاسی گرم است(اشعار غلامرضا بروسان)

تنها تو وقتی صدا می زنی

نامم دهان به دهان می چرخد

ماه کامل می شود

و با ده انگشت می تابد.

بلبلی پشت سنگ می خواند

با رگه هایی از طلا.

 

دستت

مثل یک شعر سیاسی گرم است.

مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار احمدرضا احمدی


تو را در کوهستان به خاطر می آورم

تو را در کوهستان به خاطر می آورم

به هنگام در به دریِ باد

وقتی پلی را از جا می کند

در اتاقی کوچک، به اندازه ی کف دست

و پرچمی که پاییز را دشوار کرده است.

تو را به هنگام باریدن باران

-حلزونی که بیهوده برگی را مرطوب می کند-

تو را در مه

وقتی که به رود نزدیک می شود

چون پیغامی خونین به خاطر می آورم

و سنگ‌ها

سعی می کنند خونت را پنهان کنند .

(اشعار غلامرضا بروسان)


از بروسان مجموعه‌های شعر «احتمال پرنده را گیج می‌کند» و «یک بسته سیگار در تبعید» منتشر شده، که دومین مجموعه‌ی شعرش، عنوان برگزیده‌ی جایزه‌ی شعر خبرنگاران را در نخستین دوره برایش به ارمغان آورد. مجموعه‌ی شعر «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» او نیز برگزیده‌ی دومین دوره‌ی جایزه‌ی شعر نیما معرفی شد. او همچنین گزیده‌ای از شعر مشهد به نام «به سوی رودخانه‌ی استوک»، «عصاره‌ی سوما»، گزیده‌ای از ریگ‌ ودا (قدیمی‌ترین کتاب مقدس موجود هندوها) و «مرا ببخش خیابان بلندم»، گزیده‌ی شعر شمس لنگرودی، را منتشر کرده است.

مهربانی ات را با گل ها در میان بگذار

مهربانی ات را با گل ها در میان بگذار

با سنگ ها

با رودی که می رود

با خنده کودکان عراقی

مهربانی ات را با جنگ در میان بگذار

صدای تو چشمه ای خواهد شد

و انسان را با انسان

آشتی خواهد داد.

“غلامرضا بروسان”


چطور باور کنم(اشعار غلامرضا بروسان)

چطور باور کنم

که تنها یک گلوله تو را از من گرفت

تازه رودخانه می خواست شال کمرت باشد
و باران طوری می آمد
که درست روی دست راست تو بود
بهار می آمد تا از دست راست تو
نشانی روستا ها را بگیرد.
تو کشته شدی
و ناچار بودی از رویایت دست بکشی
خبر مرگت را چون شاخه ی پر شکوفه ی گیلاس
آوردند گذاشتند وسط حیاط.

“زنده یاد غلامرضا بروسان”

از کتاب: در آب ها دری باز شد


چشم های تو مهربان بودند

چشم های تو درشت بودند با مژه های زیبا
و صورت گرد تو
مثل کاسه ی ماه بود
و پاهایت که می آمدند تا مرا در گوشه ای پیدا کنند
مرا چون واشری، چون لبه ی ریش ریش فرش
یا «پلنگی از کار افتاده»

چشم های تو مهربان بودند
دهانت مهربان بود
و گنجشک ها واقعا می آمدند
از گوشه ی لبت آب می خوردند.

(اشعار غلامرضا بروسان)


تو واقعی بودی …(اشعار غلامرضا بروسان)

تو واقعی بودی

نه مثل دستگیره

نه مثل در

تو واقعی بودی

مثل اندوه در مزرعه گندم

به تو فکر کردم

آنقدر فکر کردم

که سرم را کشتم

کبک ها ناپدید شدند

و پرستویی در سکوت فرو رفت تا کمر

آب ها کم عمقند

و زندگی بیشتر از زندگی زیبا نیست.

“غلامرضا بروسان”


اشعار غلامرضا بروسان

در پی تو

با یک دست تو را لمس می کنم.
و با دست دیگرم
به تو می اندیشم.
 عزیزم!
در پی تو
دستم آنقدر بزرگ می شود
که از مرز می گذرد…

(اشعار غلامرضا بروسان)از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است


می‌بوسمت

اگر لازم باشد زنانه فکر می کنم

و چون سوزنی در خیالت فرو می روم

به دکمه های لباست دست می کشم

و زندگی را بیدار می کنم.

می‌بوسمت؛آنقدر که

دهانم را با دهان تو

اشتباه بگیرند.
(اشعار غلامرضا بروسان)

از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است / انتشارات فرهنگ تارا


ﺑﮕﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟

ﺑﮕﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ

ﺑﻪ ﺩُﻡِ ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮐﯽ ﺑﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻏﻢ ﭼﻮﻥ ﺳﻨﮕﯽ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺷﯿﺐِ ﯾﮏ ﺩﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ!…

(اشعار غلامرضا بروسان)

مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار عباس معروفی


اگر نبودم…

«بعد از مرگ با خدا حرف خواهم زد

برای اینکه بی دلیل کشته شده ام!»

 

اگر نبودم

مرا در چیزهایی پیدا کنید 

که دوستشان داشتم

در ماه، در شکل انار

اگر ناگهان مردم

به مرگ شک کنید

به من

و به مأمور مالیات.

 

“زنده یاد غلامرضا بروسان”

 

از کتاب: در آب‌ها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392 / صفحه 36


بعد از تو …

بعد از تو ما مثل بنفشه ها زندگی کردیم

ناچار بودیم

به درخت ها فکر کنیم

و زندگی کنار پنجره بود

کنار آستین کتم

زندگی در یک قدمی بود

به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم

دستم را به نرده ها گرفتم

و از هیاهو دست کشیدم

زانو زدم

و سرم را چون دهان عطری باز کردم.

 

“غلامرضا بروسان”

 

از کتاب: در آب‌ها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392 / صفحه 25


اشعار غلامرضا بروسان

به زندگی دست می کشم(اشعار غلامرضا بروسان)

به زندگی دست می کشم

به دکمه ها، به لباس ها

و تو را در تاریکی جستجو می کنم

یکی یکی رویاهایم را به خاطر می آورم

احساس می کنم با زندگی کنار آمده ام

به خاطر تو می خواهم در سرمای زیادی بایستم

سرم را از هر کجای مرگ که باشد

بیرون می آورم

و به تو خیره می شوم

 

“زنده یاد غلامرضا بروسان”


تو نمی میری

تو نمی میری

چون پرچمی که سربازان بسیاری در آن شلیک کرده باشند

هر شب به هنگام باد

ماه را از خود عبور می دهی

در تو سر گوزنی را دیدم

که هنوز شاخ هایش به سمت کوهستان کج بود

چشمه ای که پرندگان زیاد را شیر می داد.

 

(اشعار غلامرضا بروسان)


بلیط(اشعار غلامرضا بروسان)

در به دری در من بود

نه در قطاری که می رفت و می آمد.

 

“غلامرضا بروسان”


ما حتما عاشق همیم…

دستم را زیر سرم می گذارم

و به خواب می روم

من و دستم هر شب خواب تو را می بینیم

عزیزم

ما حتما عاشق همیم

که این همه از هم دوریم.

 

(اشعار غلامرضا بروسان)

از کتاب: در آب ها دری باز شد


من فرق کرده ام(اشعار غلامرضا بروسان)

من فرق کرده ام

باید باشی و ببینی

اختلاف سر و دستم را

دعوای پیشانی مرا با مشت

باید باشی و ببینی

هر دکمه ای که می افتد

سوزنی به فکر پیراهنم فرو می رود.

با این آتشی که به پا کرده ام

از میان من ای کاش ای کاش

رود خانه ای می گذشت.

 

“غلامرضا بروسان”


پیشنهاد مطالعه: بهترین اشعار اکبر اکسیر

منم که دوستت دارم

منم که دوستت دارم
نه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفته
نه باران پشت پنجره
منم که دوستت دارم
و غم
بشکه‌های سنگینی را
در دلم جابه‌جا می‌کند

(اشعار غلامرضا بروسان)


زیبایی

اشک های تو

شانه ام را خیس می کند

و زخم سال های پیش را می سوزاند

در تو کدام رودخانه می گرید

و ماهی در آستین کدام رود

در تو

روشنایی عجیبی

که درختان سیب را بارور می کند

و دریایی که هنوز

در گوش دکمه های تو می خواند

زیبایی تو

همیشه چیزی را از قلم می اندازد

 

“غلامرضا بروسان”


آرام(اشعار غلامرضا بروسان)

 دوست داشتنت
پیراهن نازکی ست
که آرام از روی بند
بر می‌دارم.

 

“غلامرضا بروسان”


تنهایی!

تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر.
به تو فکر می‌کنم
در چشم‌های بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر می‌کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندان‌هایم سیگار می‌کشم.
ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می‌کنیم.

 

(اشعار غلامرضا بروسان)


ساده زندگی کردم

ساده زندگی کردم

اما مرگم مشکوک به نظر خواهد رسید

پیدایم می کنید

با ناخن هایم، با موهایم و استخوان دلم

که گودالی تاریک را روشن کرده است.

 

“غلامرضا بروسان”

مجموعه ای از بهترین اشعار نصرت رحمانی


تو نیستی و هنوز …

تو نیستی و هنوز مورچه‌ها

شیار گندم را دوست دارند

و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود

عزیزم

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد

از ریل خارج نمی‌شود.

 

“غلامرضا بروسان”


اگر تو بخواهی …

اگر تو بخواهی

مورچه ای را از خانه اش دور می کنم
و گرسنگی را به دنیا برمی گردانم
دستم را تا آرنج در دهانم فرو می برم
و خودم را
چون پیراهنی پشت رو می کنم.

اگر تو بخواهی

نامت را بید می گذارم

و در سایه ات

روشن و خاموش می شوم.

 

“غلامرضا بروسان”

از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است


نام تو(اشعار غلامرضا بروسان)

نامت

از ساق هایم شروع می شود

از دلم عبور می کند
و دهانم را به آتش می کشد

چطور می تواند مرگ

از تو

تنها گودالی را پر کند!

 

“غلامرضا بروسان”


بگو چکار کنم؟

بگو چکار کنم؟

با فلفلی که طعم فراق می دهد
با دردی که فصل را نمی شناسد
با خونی که بند نمی آید

بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چو سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دلم شاخه شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است

 

“غلامرضا بروسان”


بی تو …

بی تو
خودم را بیابان غریبی احساس می‌کنم
که باد را به وحشت می‌اندازد
جویبار نازکی
که تنها یک پنجم ماه را دیده ‌است
زیباترین درختان کاج را حتا
زنان غمگینی احساس می‌کنم
که بر گوری گمنام مویه می‌کنند
آه
غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم
که مرگ در آن رخ می‌دهد
پیراهنم بی تو آه
سرم بی تو آه
دستم بی تو آه
دستم در اندیشۀ دست تو از هوش می‌رود
ساعت ده است
و عقربه‌ها با دو انگشت هفتی را نشان می‌دهند
که به سمت چپ قلب فرو می‌افتد.


(اشعار غلامرضا بروسان)


می خواهم گوش باد را بگیرم

می خواهم

گوش باد را بگیرم

که این همه دور موهایت نپیچد

و با زندگی ام بازی نکند!

تو هم کاری بکن

مثلا دکمه پیراهنت را ببند

مثلا دامنت را جمع کن

و فکر کن پیاده رو خیس است.

 

“غلامرضا بروسان”

گزیده اشعار و مینیمال های رسول یونان


اشک های تو شانه ام را خیس می کند

اشک های تو

شانه ام را خیس می کند

و زخم سال های پیش را می سوزاند

در تو کدام رودخانه می گرید

و ماهی در آستین کدام رود

در تو

روشنایی عجیبی

که درختان سیب را بارور می کند

و دریایی که هنوز

در گوش دکمه های تو می خواند

زیبایی تو

همیشه چیزی را از قلم می اندازد

 

(اشعار غلامرضا بروسان)


با من حرف بزن…

با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند.
مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
می دانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است.

“زنده یاد غلامرضا بروسان”


حرف بزن، می خواهم صدایت را بشنوم

حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
 می خواهم صدایت را بشنوم
 تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته ی کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند
تو را دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید

تو نیستی
و هنوز مورچه ها شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده می شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود
و من گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد.

(اشعار غلامرضا بروسان)

از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است


گزیده‌ای از هفت مرثیه برای غلامرضا بروسان و الهام اسلامی

به قلم شمس لنگرودی:

 

+ این همه دوستدار هم نباشید

مرگ شما را یک تن می‌بیند

شما را

یک تن می‌برد.

***

شبیه درختانی که سقوط می‌کنند

و باد

در حفره‌های سفیدش،

پی بیهودگی می‌چرخد.

اکنون خفته‌ای

و درخت‌های ایستاده بالای سرت

برگ‌های کتاب‌شان را باز می‌کنند، می‌خوانند:

«مرثیه‌ای برای بروسان

که به پهلو غلتیده است».

 

16 آذر 1390

5/5 - (1 امتیاز)

دنیای ادبیات

دنیای ادبیات دریچه ای ست رو به شعر و فرهنگ و ادب ایران و جهان. برای آشنایی با آثار مکتوب و غیر مکتوب نویسندگان و شاعران، همراه دنیای ادبیات باشید

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

  1. از او در زمان حیاتش مجموعه‌های شعر «احتمال پرنده را گیج می‌کند»(۱۳۷۸) و «یک بسته سیگار در تبعید»(۱۳۸۴) منتشر شده‌بود. چاپ گزیده‌ای از شعر مشهد به نام «به سوی رودخانهٔ استوک»(۱۳۸۵) و «عصارهٔ سوماً»(۱۳۸۷)، گزیده‌ای از ریگ ودا (قدیمی‌ترین کتاب مقدس موجود هندوها)، «مرا ببخش خیابان بلندم» گزیدهٔ شعر شمس لنگرودی، و مجموعه گزیده شعر خراسان به اسم «اسب‌ها روسری نمی‌بندند» از دیگر آثار وی است.[۲] اسب‌ها روسری نمی‌بندند، گزیدهٔ شعر خراسان با انتخاب بروسان است که توسط انتشارات شاملو منتشر شد. این مجموعهٔ شعر افزون بر ۶۰۰ صفحه است و سروده‌هایی از ۵۰ شاعر خراسان را شامل می‌شود. در مقدمهٔ این کتاب، گزیده‌هایی از گفتگوهای غلامرضا بروسان با شاعران خراسانی، ارائه شده‌است.[۳] دو اثر دیگر او «۵ عاشقانه‌های یک سرباز(۱۳۸۷)» و «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» (۱۳۸۸) هستند که بروسان به خاطر «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» برگزیده دومین جایزه شعر نیما شد[۴]

    آخرین کتاب بروسان «در آب‌ها دری باز شد»، اشعاری است که اواخر دهه هشتاد (۸۹–۸۷) سروده شده و پس از درگذشت او توسط خانواده‌اش گردآوری و منتشر شد

    منیع:ویکیپدیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا