توجه:سایت دنیای ادبیات هیچ گونه تبلیغات آزاردهنده ای(با انواع و اقسام بنرها) ندارد .

شاعران خارجی

 مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار ریچارد براتیگان

 اشعار ریچارد براتیگان.. ریچارد گَری براتیگان ( Richard Gary Brautigan)‏ (زادهٔ ۳۰ ژانویه ۱۹۳۵ – درگذشتهٔ ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴) نویسنده و شاعر معاصر آمریکایی بود. از او ۹ رمان، یک مجموعه داستان و چندین دفتر شعر منتشر شده‌است. رمان صید قزل‌آلا در آمریکا اولین و شناخته‌شده‌ترین اثر اوست. او عضو جنبش بیت بود. ریچارد براتیگان در ۴۹ سالگی خودکشی کرد.

در دومین قلمرو ستارگان

در دومین قلمرو ستارگان
همه چیز
همیشه
نیمه زیباست

ناخن هایت فرشتگانی هستند
خوابیده بعد از
یک شب طولانی عشق

صدای چشم هایت برف است
در حال پایین آمدن
از پله های باد

موهایت
به رنگ خدایی است
که گل می چیند

اینجا
در دومین قلمرو ستارگان
تنها یک چیز پیداست
تو

ریچارد براتیگان
مترجم : اسدالله امرایی


خیلی خوب است

خیلی خوب است
وقتی که صبح
تنهای تنها بیدار شوی
و مجبور نباشی به کسی بگویی
که دوست‌شان داری
وقتی که دیگر دوست‌شان نداری

ریچارد براتیگان
مترجم : مسعود ضرغامیان


فهرست شاعران خارجی در سایت دنیای ادبیات 

رفتار عشق

عشق
رفتار خوبی
با یک دوست نیست
آن را برایت آرزو نمی کنم
نمی خواهم در روزهای بارانی
چشم هایت را گمشده ببینم
گمشده در
جیب بی انتهای آنهایی که
هیچ چیز را به یاد نمی آورند
عشق
رفتار خوبی
با یک دوست نیست
آن را برایت آرزو نمی کنم
نمی خواهم عاقبتت این باشد

ریچارد براتیگان


قبل از تو بمیرم

اگر قرار باشد
قبل از مردنِ تو بمیرم
وقتی که از مرگ
بیدار شوی
خودت را در آغوش من
می‌بینی
و من تو را می‌بوسم
و گریه می‌کنم

ریچارد براتیگان


شکارچی مهربان

و شکارچی مهربانی دارد می آید
که اسلحه اش
تنها یک گل سرخ است

ریچارد براتیگان


عشق را بی خیال

عشق را بی خیال
دوست دارم
لابه لای موهای بلوندت
بمیرم

ریچارد براتیگان


چون عاشق بودم

انگار
سالها طول کشید
که دسته یی بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم
بکارم
اما
انتظار
ارزشش را داشت
چون عاشق بودم

ریچارد براتیگان


پیشنهاد: مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار کارل سندبرگ

می‌خواهم ببوسمت

رک بگویم
می‌خواهم ببوسمت
چنان با محبت
که برای اولین بار
حس کنی که عشق
به سمت من
تعادلش را از دست می‌دهد

ریچارد براتیگان


جایی در جهان، مردی با درد فریاد می‌کشد

جایی در جهان/ زنی

زیر درخت سبزی زیبا

نشسته نخود سبز پوست می‌کند

و فقط به چیزهای زیبا فکر می‌کند

به آبشارها یا رنگین‌کمان‌ها یا نخودهای سبز


ته سیگار

یک ته سیگار، چیز قشنگی نیست.

مثل درخت‌های سر به فلک کشیده نیست،

مثل علفزار سبز یا گل‌های جنگلی.

مثل یک آهوبره نجیب نیست،

مثل یک پرنده آوازه‌خوان یا یک خرگوش چالاک.

اما حالا هیچ یک از اینها نیستند

و به جای جنگل/ دنیایی سیاه مانده

از درخت‌های نیم‌سوز و لاشه‌های گندیده ـ

بقایای یک جنگل‌سوزی دیگر.

یک ته سیگار، چیز قشنگی نیست.


مهتاب بر گورستان

مهتاب

بر صدهزار مایل آوارگی می‌کند

تا بیفتد بر یک گورستان.

صد گور نوشته را می‌خواند

و آن‌گاه/ در لانه جوجه‌های جغد

می‌خندد.


شامگاهانی فراوان

پیرزنی/ می‌نشیند بر صندلی گهواره‌ای

در ایوانِ کلبه‌ای قدیمی.

ستاره‌ها را تماشا می‌کند

که فانوس‌هاشان را

در آسمانِ پاک شامگاهی

فرازِ صنوبرانِ تپه

می‌افروزند.

پیرزن/ به یاد دارد

شامگاهانی فراوان را.


نخستین ستاره در رودخانه شفق

رودخانه شفق

جاری شد بر تپه‌ها

و پوشاند دره را با آب زلال خنکش.

کنار برادر کوچکم نشستم در ایوان

و برایش قصه گلی را گفتم

که عاشق یک ستاره شد.

قصه را که تمام کردم،

برادرم به نخستین ستاره در رودخانه شفق

اشاره کرد

و گفت:

«این همون ستاره س؟»


پیشنهاد:مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار مارگارت اتوود

نفس پروانه

ماه سایه‌ای می‌تاباند بر فراز شب.

سایه‌ای/ به خاموشی زایش یک سرخگل.

سایه‌ای/

به نرمای نفس یک پروانه.

سیداحمد نادمی

مترجم


بازگشت رودخانه‌ها

تمام رودها به دریا می‌ریزند

با این‌حال دریا پر نمی‌شود؛

رودها به زادگاه خود،

بازمی‌گردند.

بر کوهساران

باران

می‌بارد.

بارانی سبز و گرم

که با عشقی در جیب

به پیشواز بهاران آمده،

رویای مرگ ندارد.

نغمۀ پرندگان

همچو تیک تاک نفس‌گیر ساعت‌ها

زمین را در برمی‌گیرد.

جایی که کودکان در آن

به عنکبوت‌ها عشق می‌ورزند

و موهاشان بستری برای خواب آن‌ها می‌شود.

باران ریز و تند،

جلز و ولز کنان

بر رودخانه می‌نشیند

مثل تابه‌ای

مملو از گل‌های سرخ شده

و با هر قطرۀ باران

اقیانوس، جانی تازه می‌گیرد


مسافر جلیل

بودلر با ماشینی درجه یک

از جلیل می‌گذشت

مسافری به نام عیسی را

که به انبوه ماهیان تکه نان می‌داد سوار کرد

عیسی روی صندلی جلو نشست، پرسید:

به کجا می‌روی؟

بودلر فریاد زد:

هرجا، هرجا

فقط بیرون از این دنیا

عیسی گفت: تا جلجتا با تو می‌آیم

باید در جشنی شرکت کنم و دیرم شده


هتل آمریکایی

بودلر کنار یک مست،

مقابل درب یکی از مشروب‌فروشی‌های ارزان سانفرانسیسکو نشسته بود.

مردِ مست تقریبا یک میلیون سال عمر داشت

و می‌توانست دایناسورها را به خاطر آورد

بودلر و مردِ مست مشغول خوردن موسکاتل‌پتری بودند

بودلر گفت: همیشه باید یکی مست باشد.

مست گفت: در هتل آمریکایی زندگی می‌کنم

و می‌توانم دایناسورها را به خاطر آورم.

بودلر گفت:

باید که همواره مست باشی


پیشنهاد:مجموعه ای از زیباترین و بهترین اشعار شیرکو بیکس

1939

بودلر عادت داشت

به خانۀ ما بیاید

و قهوه آسیاب کردن مرا به تماشا بنشیند

سال 1939 بود

و در محله‌های کثیف تاکوما زندگی می‌کردیم

مادرم دانه‌های قهوه را در آسیاب می‌ریخت

بچه بودم و دستۀ آسیاب را می‌چرخاندم.

وانمود می‌کردم نوعی ساز موسیقی است

و بودلر با فنجان کوچکی در دست

همچو میمونی بالا و پایین می‌پرید.


گل برگر

بودلر، همبرگر فروشی‌ای

در سانفرانسیسکو به راه انداخت

اما میان نان‌ها گل می‌گذاشت.

مشتری‌ها می‌گفتند:

یک ساندویچ همبرگر پر از پیاز می‌خواهیم.

در عوض بودلر به آن‌ها گل برگر می‌داد

و مشتری‌ها می‌گفتند:

اینجا دیگر چه همبرگر فروشی‌ست؟


ساعت جاودانگی

چینی‌ها زمان را

از چشم گربه‌ها می‌خوانند

بودلر این را گفت و وارد مغازۀ طلافروشی شد

اندکی بعد،

با گربۀ سیامی بیست و یک عیاری بیرون آمد

که از انتهای زنجیری طلایی آویزان بود.


سالوادور دالی

جین دوال فریاد سرداد

ای تاجر پیر سوداگر

سوپت را می‌خوری یا نه؟

و ضربه‌ای به پشت بودلر زد

که روی صندلی مجاور پنجره

مشغول رؤیاپردازی بود

بودلر جا خورد

و خنده‌ای شیطانی کرد

قاشقش را همچو چوب‌دستی جادوگران در هوا چرخاند

و اتاق را به یکی از نقاشی‌های سالوادور دالی یا ون‌گوک تغییر داد.


مسابقۀ بیس‌بال

بودلر به مسابقۀ بیس‌بال رفت.

چپقی برای افیون و یک ساندویچ خرید

یانکی‌های نیویورک با ببرهای دیترویت بازی داشتند

در دور چهارم بازی

فرشته‌ای به قصد خودکشی

خودش را از ابرها پایین انداخت

در نیم‌دایرۀ دومِ زمین بازی

به زمین خورد

و شکافی روی زمین مثل آینه‌ای بزرگ ایجاد کرد.

این بازی را

شمار ترس

نامیدند.


پیشنهاد:مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار بورخس

دیوانه‌خانه

بودلر

با تغییر چهره

به شکل یک روانپزشک

وارد دیوانه‌خانه‌ای شد.

دو ماه آنجا ماند

و هنگامی که رفت

دیوانه خانه به قدری عاشقش‌ شده بود

که تمام کالیفرنیا را به دنبالش رفت.

و بودلر سرخوش از این بود که

دیوانه‌خانه همچو گربه‌ای

خود را به پایش می‌مالد.


تدفین حشرات

در دوران کودکی

قبرستانی داشتم

که حشرات و پرندگان مرده را

زیر بوتۀ رُز خاک می‌کردم.

سوسک‌ها را با قوطی‌های فلزی

یا جعبه‌های کبریت

پرنده‌ها را هم با پارچه‌های قرمز دفن می‌کردم.

خیلی ناراحت‌کننده بود

و هنگامی که با قاشق

قبرهاشان را پر از خاک می‌کردم

اشک از چشمانم سرازیر می‌شد

بودلر می‌آمد و در مراسم تدفین حشرات شرکت می‌کرد

و دعایی به کوچکی پرندگان مرده می‌خواند.

مترجمان: علی همتیان و محسن استاجی


پیشنهاد:مروری بر زندگی سیلویا پلات به همراه 10 مورد پیشنهاد شعر و صدای شاعر

واژه ی انتظار

واژه ی انتظار

بهمنی از واژه ها می شود

آن گاه که

در انتظار زنی هستی !

“برگردان:سعید احمدزاده اردبیلی


این روزها

این روزها انسان ها بر روی ماه گام می زنند

و رد پاهای‌شان را مثل کدو

روی آن دنیای مرده می کارند.

در حالی که روی همین زمین زنده ،

در سال بیشتر از سه میلیون نفر

از گرسنگی می میرند … .


این که

دیگران فکرت را می پسندند

به این معنی نیست

که بدنت را

هم صاحب شوند.


یک ته سیگار

یک ته سیگار، چیز قشنگی نیست.

مثل درخت های سر به فلک کشیده نیست،

مثل علفزار سبز یا گل های جنگلی.

مثل یک آهوبره ی نجیب نیست،

مثل یک پرنده ی آوازه خوان یا یک خرگوش چالاک.

اما حالا هیچ یک از این ها نیستند

و به جای جنگل،

دنیایی سیاه مانده از درخت های نیمسوز و لاشه های گندیده

بقایای یک جنگل سوزی دیگر.

یک ته سیگار، چیز قشنگی نیست .

“برگردان:سید احمد نادمی”


هوای عشق، بارانی است

نمی‌دانم این چه حسی است،
تا می‌آیم دختری را بسیار دوست داشته باشم
به خود شک می‌کنم
و این موضوع عصبانیم می‌کند.
درستش را نمی‌گویم
شاید هم دارم شروع می‌کنم
به امتحان کردن
ارزیابی کردن،
و محاسبه کردن
چیزی که می‌گویم.
وقتی می‌گویم: « فکر می‌کنی باران بگیرد؟ »
و او می‌گوید: « نمی‌دانم. »
این فکر به مغزم می‌رسد که:‌ « آیا واقعاً دوستم دارد؟»
طور دیگر بگویم
کمی مشمئز کننده می‌شوم.
یک بار یکی از دوستانم گفت:

« اینکه تنها با عده‌ای دوست باشی بیست بار بهتر از آن است که عاشقشان باشی.»
حالا فکر می‌کنم که حق با او بوده است، وانگهی
بالاخره جایی دارد باران می‌بارد و برنامه‌ی گُل‌ها را تنظیم می‌کند
و حلزون‌ها را شاد نگه می‌دارد.
و تمام چیزی که ارزش اندیشیدن دارد این است.
امّا
اگر دختری بسیار دوستم داشته باشد
و کم‌کم از این موضوع عصبانی شود
و ناگهان شروع کند به پرسیدن سوال‌های مسخره
و زمانی که من پاسخ درستی به اون نمی‌دهم، غمگین شود
و وقتی که بگوید:
« فکر می‌کنی باران بگیرد؟ »
در جواب بگویم:‌ « من را که کلافه می‌کند. »
و او بگوید « آه »
و در برابر آسمان صاف و آبی‌رنگ کالیفورنیا
کمی غمگین شود،
من به این می‌اندیشم: خدا را شکر
این تو هستی
این بار به جای من، عزیزم.


پیشنهاد:مروری بر زندگی آنا آخماتووا (شاعر اهل روسیه) به همراه صدای شاعر

خاطرات جسی‌جیمز

به خاطر می‌آورم تمامی آن ساعاتی که
مدرسه را خیره به ساعت
در انتظار زنگ تفریح، زنگ ناهار یا زنگ رفتن می‌گذراندم.
در انتظار هر چیز جز مدرسه.
معلمانم چه راحت تاخت و تاز می‌کردنند با جسی‌جیمز
در تمام آن زمان‌هایی که از من دزدیده بودند.

ترجمه از یگانه وصالی

از کتاب دری لولا شده به فراموشی – نشر چشمه


قلعه مرغان دریایی

هملت
با مرغی دریایی
زیر بازوانش
با اُفیلیا ازدواج کرد.
اُفیلیا هنوز خیس بود از
غرفه‌گی در آب.
او چون
گلی سپید بود
که مدتی طولانی

زیر باران رها شده باشد.
اُفیلیا گفت:
تو را دوست دارم
آن پرنده را هم که
در زیر بغل داری.

ترجمه از یگانه وصالی

از کتاب دری لولا شده به فراموشی – نشر چشمه


روی همین زمین زنده

این روزها انسان ها بر روی ماه گام می‌زنند
و رد پاهایشان را مثل کدو
روی آن دنیای مرده می‌کارند.
در حالی که
روی همین زمین زنده
در سال بیش از سه میلیون نفر از گرسنگی می میرند

ترجمه از یگانه_وصالی
از کتاب دری لولا شده به فراموشی/نشر چشمه


مثل دری که به فراموشی لولا شود

مثل دری که به فراموشی لولا شود،
آرام آرام
از دیدم خارج شد،
و او زنی بود که دوستش داشتم.
اما چه بسیار شب ها که
مثل گوزنی مکانیکی در میان نوازش‌های من می‌خوابید
و من در سکوت آهنی رویاهای او
درد کشیدم

ترجمه از یگانه وصالی

از کتاب دری لولا شده به فراموشی – نشر چشمه


تقریباً با یک سلام ساده

تقریباً با یک سلام ساده
همه چیز آغاز می‌شود
آن‌قدر گریه می‌کنی، تا خوابت ببرد
ولی هنوز حیرانی که
او کدام گوری رفته.

ترجمه از یگانه وصالی


۹ چیز

شب است.
و شماری زیبایی
سپری شده در باد
خنده کنان همراه با
شاخه‌های درختان.
قهقهه‌ها،
رقص سایه‌ها را
با بادبادکی مُرده بازی می‌کند،
متملقان
برگ‌های فرو ریخته را هم دلبسته‌ی خود می‌کنند،

و چهار چیز دیگر را هم
می‌دانند.
یکی از آن‌ها
رنگ گیسوانِ توست.

ترجمه از یگانه وصالی


کوه‌های آلپ

یک واژه
در انتظار
بهمنی می‌شود
از واژگان بیشتر،
آن‌گاه که
در انتظار
زنی هستی


ترجمه: یگانه_وصالی
از کتاب دری لولا شده به فراموشی/نشر چشمه


پیشنهاد:گزیده ای از بهترین اشعار الیوت (تی اس الیوت)

گذشته هرگز باز نخواهد گشت

بند ناف را دوباره نمی‌توان بَست
تا زندگی دیگر بار در آن جریان
یابد.
اشک‌های ما هرگز کاملاً
خُشک نخواهد شد.
اولین بوسه‌ی ما اکنون روحی است،
که سرگشته در دهان‌مان می‌گردد، بدان هنگام که آن‌ها
در نسیان محو می‌شوند.

ترجمه از یگانه وصالی


عشق را بی خیال

عشق را بی خیال
دوست دارم
لابه لای موهای بلوندت
بمیرم


می‌خواهم ببوسمت

رک بگویم
می‌خواهم ببوسمت
چنان با محبت
که برای اولین بار
حس کنی که عشق
به سمت من
تعادلش را از دست می‌دهد


همه ی دختران باید شعری داشته باشند

همه ی دختران باید
شعری داشته باشند، که برای آنان نوشته شده باشد
حتـا اگر لازم باشد برای این کار
آسمان به زمین بیاید

ترجمه از یگانه وصالی


ما از هم شرمنده ایم

ما همدیگر را می بینیم، تلاش مان را هم می کنیم،
اما چیزی رخ نمی دهد.
بعد از آن، هر وقت همدیگر را می بینیم
شرمنده ایم و روی مان را از هم بر می گردانیم.


جایی که زخم های مرا می پیچد

در شیرینی اش
جایی که زخم های مرا می پیچد
گلی هست که زنبورها از عهده اش بر نمی آیند
برایشان زیادی غنی است
و می توانند بال هایشان را به سالن اپرا
و تمام عسل هایشان را
به نقشه های خسته کننده ی کالیفرنیایی
ناموجود تبدیل کند

خوب که تمام زخم هایم را پیچید
آنها را در کمدی می گذارد که قفسه هایش
بوی شبح دوچرخه می دهند
بعدش من غضب می کنم؛
می خواهم عاطفه اش
در جهت خواسته های من باشد

ترجمه از علیرضا بهنام


اینجا نشسته ام

اینجا نشسته ام
به عنوان یک خراب کننده ی عشق
به تو فکر می کنم
وای متاسفم. تو را ناراحت کردم
اما کار دیگری نمی توانستم بکنم
چون مجبورم آزاد باشم

شاید همه چیز جور دیگری پیش می رفت
اگر کنار میز مانده بودی
یا از من خواسته بودی با تو بیرون بیایم
تا ماه را تماشا کنیم
به جای آنکه بلند شوی
و مرا با او تنها بگذاری

5/5 - (1 امتیاز)

دنیای ادبیات

دنیای ادبیات دریچه ای ست رو به شعر و فرهنگ و ادب ایران و جهان. برای آشنایی با آثار مکتوب و غیر مکتوب نویسندگان و شاعران، همراه دنیای ادبیات باشید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا