اشعار آدونیس (مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار)
اشعار آدونیس…..علی احمد سعید إسبر ( علي أحمد سعيد إسبر) معروف به آدونیس ( أدونيس) (زاده ۱ ژانویه ۱۹۳۰ در روستای قصابین، سوریه) شاعر، مترجم، نویسنده، منتقد ادبی و ویراستار سوری است. او یکی از اثرگذارترین و برجستهترین شعرای عرب دوره مدرن شمرده میشود. او در نیمه دوم قرن بیستم انقلابی مدرنیستی را رهبری کرد که اثر عظیمی بر شعر عرب برجای نهاد که با اثر تی. اس. الیوت در جهان انگلیسی زبان قابل مقایسه است.
مکتوبات آدونیس عبارتند از بیست جلد شعر و سیزده جلد نقد. دوازده کتاب ترجمه شده توسط او شامل شعر سن-ژان پرس و ایو بونفوآ، و نخستین ترجمه کامل دگردیسیها اثر اووید (۲۰۰۲) به عربی است. آنتولوژی چند جلدی شعر عرب او (دیون الشاعر العربی) تقریباً دو میلیون بیت را دربر گرفته و از زمان نخستین انتشار آن در سال ۱۹۶۴ به چاپ رسیدهاست.
فهرست اشعار
در چشمهایش(اشعار آدونیس)
در چشمهایش
دارد
مرواریدی
از انتهای روزهایش
و از بادها
بارقه ای برمی گیرد
و کوهی
از دستهایش
از جزایر باران
و می آفریند.
آن مرد را می شناسم
در چشمهایش
الهام دریاها نهفته است.
مرا تاریخ نامید
و شعری که می پالاید
جایی را.
می شناسمش :
مرا سیل نامید.
“ترجمه:کامبیز منوچهریان”
مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار لورکا
اگر روز سخن می گفت(اشعار آدونیس)
اگر روز سخن می گفت
مژده شب را می داد.
باشد از تنهایی ام بیرون می زنم
اما به کجا بروم؟
با هر پرسشی دو نیمه می شوم:
پرسشم و خودم.
پرسشم در پی پاسخ است
و خودم به دنبال پرسشی دیگر!
چه کنم با این آسمان
که بر شانه هایم می پژمرد!
زندگی اکسیر مرگ است
از این رو هرگز پیر نمی شود!
دریا همیشه در خلسه است
از این رو هرگزش ایستاده نمی بینی!
اگر دریا بیشه باشد
کلمات هم پرنده اند!
صخره ها
به سرود آبها بی اعتنا هستند.
شهابی فرو می افتد
برگی نیز
اما این کجا و آن کجا؟
…نسیمی تنبل.
تاب ایستادن ندارد
نمی تواند از این گل دل بکند!
روشن ترین برقها
از دل می آیند
چنان که سیاه ترین ابرها!
کمتر پیش می آید که ما حقیقت را
جز از لبانی که مرده است بپذیریم
“ترجمه:بیتا واحدی”
مروری بر زندگی و اشعار لنگستون هیوز (شاعر آمریکایی)
پنجرهها کوچ ميکنند(اشعار آدونیس)
پنجرهها کوچ ميکنند
با چشمهاي خيس
و کاجي غمگين و
انجيري کهنه
چشمهاي خيسشان را
به ساقه ميچسبانند.
سکوت
کفني
به تنِ پرندهها ميدوزد.
خيال ميکنم
صداي کودکي در گوشم مانده
خيال ميکند
پروانهايست.
جشنِ شبانهاي برپاست
در خيالام
کنارِ دخترکي
که خيال ميکند
من نوهاش هستم
و هرشب
اسيرِ قصّههايش ميشوم.
دست ميسايم
در خيالم
به گيسواني که آمادهي سفرند.
آن روزها که گذشت
در خيالم
گذشتهها را تکرار ميکردم.
شعري بنويس
تا بزرگي زمين را
دوچندان کني
“ترجمه:محسن آزرم”
زن(اشعار آدونیس)
یکی ماه عاشق و
خبره در خواب،
حتا بر رانهای مورچهیی.
آیا خواهم ماند در ستیز،
با چشمهی زمزم؟
از کجا میآید اندوهات
ای یارِ بیغش؟
بگوی
دست عشق را تا فرو رود؛
در شکاف سینههات،
در گردن و موی.
خیالات را بگوی،
هر آنچه دلخواهِ اوست؛
برگیرد از این نگارههای مهتابی.
بانو،
از کجا میآید اندوهات؟
از دلدادهیی،
یا ظلمتی؟
ترجمه : صالح بوعذار
مروری بر زندگی آنا آخماتووا (شاعر اهل روسیه) به همراه صدای شاعر
گفتمت: بیدار شو(اشعار آدونیس)
گفتمت: بیدار شو
آب را طفلی دیدم
باد و سنگها میرانْد
و نیز گفتم: زیر آب و ثمرهها،
زیرِ پوست گندم،
وسوسهییست رؤیای آن دارد
تا سرودی باشد؛
برای زخم،
در ملکوتِ گرسنگی و گریستن.
برخیز،
ندایت میکنم،
شناختی صدا را؟
منام برادرت خِضر
اسبِ مرگ،
زین میکنم و
برمیکَنم دروازهی روزگار.
ترجمه از صالح بوعذار
خانهای بر بسترِ نور و صدا(اشعار آدونیس)
اگر از اعماقِ پرسشها و ابعادِ خویشتن
بیرون شوم
اگر از حوادث و کلمات و دقایق
عبور کنم
شاید به کومههایِ بوسه و
کتیبههایِ عریانی،
یا به خانهای بر بسترِ نور و صدا برسم
آنجا که:
پنجرهها و ریشهها
به تبعید نمیروند
و هرگز!
از اسارتِ ماهی و کودک در حوضِ نقاشی و شهرِ قصه
خبری نیست
آری… همانْ حوالی
که دهانِ تو
رویشِ تُردِ ساقهها در ضیافتِ خیسِ شبانههاست
و گویی
الیاف و اندامِ پرندگان را
هلهله میکِشد
ترجمه از امید آدینه
زندگینامه و اشعار رابعه بلخی (مادر شعر فارسی) بصورت مختصر و مفید
شاید رویِ زمین عشقی نباشد (اشعار آدونیس)
شاید رویِ زمین عشقی نباشد
جز آنچه که ما آن را تَخَیُّل می کنیم.
که روزیِ خواهیم داشت
آن را
و به آن دست یابیم.
توقف نکن_
به رقصیدن ادامه ده،
ای عشق،
ای شعر.
ترجمه از عبدالسلام درویش هلالی
به خود گفتم (اشعار آدونیس)
به خود گفتم
شب را تا صبح بیدار خواهم ماند
برای نوشتن
اما چه بگویم وچه بنویسم؟
غرق در کوشش نوشتن، سفیدی کاغذهایم را با سیاهی مرکب می آلودم
می نوشتم
پاک می کردم
ودیگر بار از نو شروع می کردم
اما باز هم هیچ، دیگر چیزی نیست .
چیست که مرا تغییر داده است؟!
به کجا؟
چگونه آن همه چیزهایم را به پنهانی سپرده؟!
خواب است مرا در برگرفته؟
هرگز سراغم نمیآید
گویا خواب سنگینی خود را بر فرق سرم رهانیده است
سپیده دمان از نو می آغازم همانند دانه ایی با احساس شکافت پذری
احساس شکوفایی نوآوری پدیدارم شد
وبه دیگری شیء ای تبدیل شدم
شخصی دیگر سرشار از دوری ودرازی
به سوی ذات دور خود؛ به آن سوی افق های دور و دراز می رود
واین نوشته را می نگارد
ترجمه از عبدالسلام درویش هلالی
مرور زندگی و آثار میر رضی الدین آرتیمانی (شاعر زیباترین ساقی نامه)
گام میزنم(اشعار آدونیس)
گام میزنم،
گام میزنم و در پیام ستارهها
سوی اختران روزِ دیگری
گام میزنند.
از گدازِ رنج تیره
مرگ و
رازها و
آنچه زنده میشود
گامهای من
کشته میشوند و خون من
زنده میشود.
این منم که راه او هنوز
ناسپرده مانده است و
هیچ طالعی برای او رصد نکردهاند.
گام میزنم به سوی خویش
سوی روز دیگری و گام میزنند
در پیام ستارهها
ترجمه از محمدرضا شفیعی کدکنی
من اگر بمیرم(اشعار آدونیس)
من اگر بمیرم
چهکسی میفهمد این صدایی که مُرده
صدای من بودهست
من اگر بمیرم
چهکسی میفهمد این جایی که بودهام
همیشه اعماق بودهست
همیشه دور بودهست
من اگر بمیرم
چهکسی میفهمد دوست داشتهام
باد را در آغوش بگیرم
من اگر بمیرم
چهکسی میفهمد چیزی شبیه آهنربا
جا خوش کرده بوده روی زبانم
من اگر بمیرم
چهکسی میفهمد رنگِ آفتاب بوده چشمهای من
به سپیدی برف بوده قدمهای من
ترجمه از محسن آزرم
گزیده اشعار و مینیمال های رسول یونان
درختان عشق برهنه اند(اشعار آدونیس)
نه زمان رخت است و نه زمین خواب
درختان عشق برهنه اند
ومکانی که عشق خواهان آن بود همچنان بدون پوشش است
آیا، شب خواب های رویایی اش را بیدار نموده است؟
وهمچنان در خیابان آفتاب دوان دوان راه می پیماید.
بگمانم که این خورشیدگانی که در مدار عشق خمیازه کنان هستند
چیزی جز زخم هایی بر زمین نبوده اند.
آوازی خواهم خواند برای این مکان روشن .
باتکه های باقی مانده از عاشقانی که بر من سبقت نمودهاند
این هستی چیزی نیست جز فضایی گشوده برای خوانندگی
ترجمه از عبدالسلام درویش هلالی
خاتون(اشعار آدونیس)
خاتون
عشق تو سایه است وُ
عشق من خورشید
وعدهی لقایی یا قرار فراقی ؟
آدونیس
مترجم : صالح بوعذار
مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار احمدرضا احمدی
تو از من متنفر نیستی(اشعار آدونیس)
تو از من متنفر نیستی
تو از تصویری که از من ساختی متنفری
و این تصویر من نیستم
بلکه خودِ توست
أدونیس
مترجم : محمد حمادی
میان من و چشمهایت(اشعار آدونیس)
میان من و چشمهایت
آن هنگام که
چشمانام را
در چشمهایت
غرق میسازم
سپیدهی ژرف را میبینم
و گذشتهی کهن را
و آنچه را که نمیدانستم
میبینم
و احساس میکنم
هستی
میان من و چشمهایت
جریان دارد
آدونیس
مترجم : صالح بوعذار
مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار فروغ فرخزاد
رفتن همیشه بیدلیل است(اشعار آدونیس)
رفتن همیشه بیدلیل است و
آمدن همیشه دلیلی دارد
تن نیست آدمی
عدد است
کم میشود
هر روز
آدمی
میاندیشد و
تن
مینویسد
چه نیازی به سربلندی
وقتی آسمان
روی شانههای من است
سنگ
کتابِ بردباریست
آتش اگر نبود
کسی آب را به یاد میآورد ؟
سفید
سیاهیست که فراموش کرده نامش را
برای فهمِ ماسه
موج باید بود
مرگ
زندگیِ جاودانی است و
زندگی
مرگی ناگهانی
آدونیس
ترجمه : محسن آزرم
تن تو
تنِ تو
گُلیست در راه
گُلی که پژمرده میشود
روزی
گُلی که شکوفه میکند
روزی
صبحْ
دلتنگِ قدمهای توست
بیدار که میشوی
سرشار میشود از خواستن
تنات
زیباست
باران
سرشار میشود از چشمههای روان
باران
سرشار میشود از تن
باران
صبح
تنیده در خود تنی را
آغوشی را که گشوده میشود رو به تو
(اشعار آدونیس)
از آن تو هستم
نه چیزی می شناسم
نه به چیزی تعلق دارم
این نادانی را دوست دارم
زیرا می توانم با آن تو را بشناسم
چون طفلی که از مادرش می آموزد
و تا همیشه یاد می گیرد
من با شناختن تو
از آن تو هستم
(اشعار آدونیس)
مترجم : بابک شاکر
جهان می گذرد
جهان می گذرد
جهان ازمیان اندام زنی می گذرد که معشوقه ام است
جهان عاشقانه عبورمی کند
شلاق می شود
سنگ می شود
شلیک می شود
اما از میان اندام زنی عبور می کند که خواب رفته است
این زن که اکنون خوابیده است
روی اندامش گاوان وحشی عبورکرده اند
قلب برادرانش را درجزیره ای مفقود
صبحی که خورشید را خواب برده بود
کفتاران سیاه بلعیده بودند
این زن درانتظار رسیدن من
هر سال کودکی ازآسمان باردار بود
کودکی که جای دستانش شمشیری بود
وجای چشمانش نفرین
جهان عبورمی کند
ازاندام زنی سپید
زنی با چشمان خیس
موهای آویزان
(اشعار آدونیس)مترجم : بابک شاکر
من به بتی ایمان آورده ام
من به بتی ایمان آورده ام
که چشمانش شبیه توست
پدرانت می گفتند او خالق توست
مادرانت نذر پاهایش می کردند
ومن
به سنت قبیله ام
قربانی ات می شوم
(اشعار آدونیس)مترجم : بابک شاکر
دنیا همین است واقعاً ؟
رسید صبح از راه و
من نرسیدم
گم کرده ام راه را
در سایه ی تاریکی
در سپیده ی بی سایه
طاقت از کف داده ام انگار
جامی در دستم
مستم
گوش میچسبانم به دیوار
که از هر روزنی
چیزی بشنوم
دنیا همین است واقعاً ؟
باید غصه خورد ؟
باید امیدوار ماند ؟
ترجیح میدهم ترانه بخوانم فعلاً
آدونیس
ترجمه : محسن آزرم
بتی پرستیدم
مقرر شده این جهان نبینمت
جهان دیگر هم بهشت نخواهم رفت
زیرا من کافر بوده ام
و بتی پرستیدم
آدونیس
مترجم : بابک شاکر
عاشق بودن تنهایی غریبی ست
عاشق بودن تنهایی غریبی ست
نه دل می ماند و
نه دلداری
کاغذهایت همه خالی از واژه می شوند
کتابهایت همه سفید
فنجان قهوه ات پراز سرنوشت تلخ
عاشق بودن جهان تنهایی ست
باران تنهایی ست
پیاده روی در شهر تنهایی ست
عاشق بودن
پنجره ای ست روبروی قبرستانی وسیع
که تنها یک گور دارد
آن هم تنهایی ست
(اشعار آدونیس)مترجم : بابک شاکر
چشمان زیبا(اشعار آدونیس)
اینکه چشمان تو زیباست
درشعر من نمی گنجد
هنوز کلماتی هستند که کسی نمی شناسد
کلماتی در وصف زیبایی چشمهای تو
کلماتی که اگر یافت شود
کسی درک نخواهد کرد
علی احمد سعید ( آدونیس )
برگردان : بابک شاکر
نمی دانم به چه زبانی بگویمت
نمی دانم به چه زبانی بگویمت
این احساس نیست
این احساس نیست
این وجود من است که کلمات می شود
می ریزد زیر پاهایت
تو را نادیده می پرستم
لمس نکرده عاشق می شوم
تو جادوی کلماتی
علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر
صبح رسیده است(اشعار آدونیس)
صبح رسیده است
مرا یاد تو ، از خواب بیدارمی کند
یاد تو ، به گلدانهای خانه آب می دهد
یاد تو ، سیگاری روشن می کند
یاد تو ، موسیقی عشق می گذارد
صبح رسیده است
یاد تو ، قلم به دست می گیرد
ازشرق می گوید که خورشید بیرون می زند
راه غرب را می بندد
زل می زند به خورشید به یاد تو
یاد تو ، معجزه می کند
دم مسیحایی دارد
برای منی که شبها می میرم
علی احمد سعید ( آدونیس )
برگردان : بابک شاکر
هرچه نوشتم را دوباره بخوان
هرچه نوشتم را دوباره بخوان
این عاشقانه ها را با سلیمان نوشته ام
کنارچشمان مجنون اشک ریخته ام
کلمه به کلمه اش آیه دارد
روایت عاشقانه دارد
سنگ را آب کرد
همه فکر کردند معجزه ای اتفاق افتاده
یا من پیامبری دیگرم
تنها نگفتم
مرا تو انتخاب کرده ای
که قربانی جهانت شوم
و از این آزمون سخت هم دست نمی کشی
علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر
جهان تو جهان بی معنایی ست
جهان تو جهان بی معنایی ست
که جلادان درآن حکومتی تاریخی دارند
جهان تو
شبیه جهانی ست که معنا درآن شکلی رنگین دارد
و رنگ شکلی جهانی پیدا کرده است
جهان تو به رنگ چشمانت است
آبی
آبی که ازچشمهای من سرازیر شد
آبی که آرامش چشمهای من را ربود
جهان تو بی نظیر است
جهان تو می کشد
بی آنکه گوری بسازد برای کشته هایش
زنده می کند
بی آنکه خانه ای بسازد برای زندگی کردن
جهان تو عاشق می کند
و عشق را نفرین می کند
و به خاطره ها می سپارد
علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر
پنجرههایی ازاشک هجرت کردند
پنجرههایی ازاشک هجرت کردند
وکوهی از بازوهای فرو رفته
هوا و صنوبر غمگین
و انجیرکهنه ای
هرلحظه او را زیر نظر دارند
پلک های شان از شدت گریه به پای شان چسبیده
سکوت، سوزنی ست
که کفن پرندهها ر ادوخت
و زنگی از گودالها شد
خیال کردم انگار
نقنق دختر بچه ای را می شنوم که دست هایش روی
تخت میخکوب است
پلک هایشآویزان شده گمان می کند یک پروانه
یا توپی است یا عروسکی که آسمان رنگش را ندیده
به خیالم، درمهمانی شبانه ای حضور دارم
کنار بانویی که فکرمیکند نوهاش هستم
و ما را هرشب باقصههای عجیبی اسیر می کند
پری دریایی در لباسی شفاف از تاریکی
چون یک جرقه یا شبح
ما را دوست دارد وبه سرزمینش میبرد
لباسهای باد مانندش باکوکهای مخفی را
به ما میپوشاند
و نگهبان گله در تپهاش
گرگها او را میکشندیا او آنها را میکشد
سوار زیبا در حملهاش
حریف رادر یک چشم به هم زدن از بین میبرد
ومحبوبه ی زیبایش ر ا از مخفیگاهش می دزدد
درخیالم
گیسوی زمان سفر کرده را
میگیرم
میبافمش و به شکل پنجره برمیگردانم
دختربچه ی کوچک و مادربزرگ
و آنچه گذشت را باز میگردانم
برگردان: محبوبه افشاری
مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار ناظم حکمت
اينجا در فاصله ي ميان باغچه و زندان
اينجا در فاصله ي ميان باغچه و زندان
تو مي تواني شاعر باشي
ميان اموژار وطنجه
آَشيلا و آگادير
و درختان نخل مي توانند اتومبيل ها باشند
و نور درشكه ها بازار
كه به مناجات فرياد مي زند
كه به مسجد و چايي داغ بشتابيد
تا فرصت هاي اعتماد را بهم ببافند.
سفر مديترانه اي مي تواند اقيانوس اطلس باشد
و بندرگاه سوخته بارانداز پيروزي نام بگيرد.
و شعر من مي تواند همين حالا
عباي بلندش را بوشد.
ميزان
خوني است كه از لحظه ي مرگ مي ريزد
(اشعار آدونیس)مترجم : احمد مومنی ( سینا )
به نظرم اگه اصل شعر هم بنویسید بهتره.تا با ترجمه مقایسه بشه.خستته نباشید