توجه:سایت دنیای ادبیات هیچ گونه تبلیغات آزاردهنده ای(با انواع و اقسام بنرها) ندارد .

عکس نوشته

بهترین متن ها و عکس نوشته مادرانه

اینجا تمام عکس نوشته های مادرانه خاص را نگاه و مطالعه کنید.عکس نوشته هایی برای مادران دیروز و امروز و فردا

شعر مادر از ایرج میرزا به همراه عکس نوشته مادر زیبا

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌ 
که‌ کُند مادرِ تو با من‌ جنگ

هر کُجا بیندم‌ از دور کُند 
چهره‌ پر چین‌ و جبین‌ پُر آژنگ

با نگاهِ غضب‌ آلود زند 
بر دلِ نازکِ‌ من‌ تیرِ‌ خدنگ

مادرِ سنگدلت‌ تا زنده‌ست‌ 
شهد در کامِ من‌ و توست‌ شَرنگ

نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ تو را 
تا نسازی‌ دلِ او از خون‌ رنگ

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌ 
باید این‌ ساعت‌ بی‌خوف و درنگ

روی‌ و سینۀ تنگش‌ بدری‌ 
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینۀ‌ تنگ

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌ 
تا بَرد ز آینۀ‌ قلبم‌ زنگ

عاشقِ بی‌خرد ناهنجار 
نه،‌ بل‌ آن‌ فاسقِ بی‌عصمت‌ و ننگ

شعر مادر ایرج میرزا و عکس نوشته مادر

حُرمتِ مادری‌ از یاد ببُرد 
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ ز بنگ

رفت‌ و مادر را افکند به‌ خاک‌ 
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ

قصدِ سرمنزلِ‌ معشوق‌ نمود 
دلِ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ

از قضا خورد دمِ در به‌ زمین‌ 
و اندکی‌ سُوده‌ شد او را آرنگ

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز 
اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌فرهنگ

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود 
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌ 
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ:

«آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌ 
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ»

عکس نوشته مادر

شعر “ای وای مادرم” از شهریار به همراه عکس نوشته مادر زیبا

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول می خورد
هر کنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود


بیچاره مادرم
هر روز می گذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هویج هم امروز می خرد
بیچاره پیرزن، همه برف است کوچه ها
او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
آمد به جستجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
هر شب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
او را گذشته ایست، سزاوار احترام :
تبریز ما! بدور نمای قدیم شهر
در (باغ بیشه) خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در، باز و سفره، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سیر می شوند
یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است

شعر مادر شهریار


انصاف می دهم که پدر رادمرد بود
با آن همه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مرد، روزی یک سال خود نداشت
اما قطار های پر از زاد آخرت
وز پی هنوز قافله های دعای خیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خیل
او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
خاموش شد دریغ
نه، او نمرده، می شنوم من صدای او
با بچه ها هنوز سر و کله می زند
ناهید، لال شو
بیژن، برو کنار
کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش می پزد
او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تومادر نمی شود
پس این که بود؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد،
در نصفه های شب
یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب
نزدیک های صبح
او زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا،‌
راز و نیاز داشت
نه، او نمرده است
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هر چه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر می شود خموش
آن شیر زن بمیرد؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
او با ترانه های محلی که می سرود
با قصه های دلکش و زیبا که یادداشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
وانگه به اشک های خود آن کشته آب داد
لرزید و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریض خانه، به امید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد
در راه قم به هر چه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
طوماز سرنوشت و خبر های سهمگین

” شاعر :  شهریار “

عکس نوشته مادر

مادرم بهار است، هر وقت می آید،گل از گلم می شکفد.

عکس نوشته برای مادر

شعر “بمان مادر” نادر نادرپور به همراه عکس نوشته مادر بسیار زیبا

تلنگر می زند بر شیشه‌ها سرپنجه باران

نسیم سرد می خندد به غوغای خیابانها

دهان کوچه پر خون می‌شود از مشت خمپاره

فشار درد می‌دوزد لبانش را به دندانها

زمین گرم است از باران خون امروز

زمین از اشک خون‌آلوده خورشید سیراب است

ببین آن گوش از بُن کنده را در موج خون مادر

که همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

که باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

که باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر

در ماتم‌سرای خویش را بر هیچکس مگشا

که مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

زمین گرم است از باران بی‌پایان خون امروز

ولی دلهای خونین جامگان در سینه‌ها سرد است

مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در

که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است

شعر بمان مادر نادر نادرپور

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

که باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر

نگاه خیره را از سنگفرش کوچه‌ها بردار

که اکنون برق خون می‌تابد از آیینه خورشید

دوچشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه می‌دوزی

تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید

نخـواهی دید نخـواهی دید

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

که باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر

ببین آن مغز خون‌آلوده را آن پاره دل را

که در زیر قدمها می‌تپد بی هیچ فریادی

سکوتی تلخ در رگهای سردش زهر می‌ریزد

بدو با طعنه می‌گوید که بعد از مرگ آزادی

زمین می‌جوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود امروز

زمین گرم است از باران بی‌پایان خون امروز

ولی دلهای خونین جامگان در سینه‌ها سرد است

مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در

که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر …

تمام مخاطب های خاص دنیا به پایت نمی رسند مادر

عکس نوشته برای مادر

عکس نوشته برای مادر

درباره فیلم مادر

در سال 1368 فیلمی در سینماها به اکران درآمد که باعث شد به یکی از به یاد ماندنی ترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران تبدیل شود.مادر ساخته ی علی حاتمی و با لشکری از بازیگران نامداری چون محمدعلی کشاورز،جمشید هاشمپور،اکبر عبدی و……

نقش مادر را رقیه چهره آزاد بازی کرد که در همان سال برنده جایزه ی نقش اول زن جشنواره فجر شد.علی حاتمی را سعدی سینمای ایران لقب داده اند.مثلا در فیلم مادر و پس از مرگ مادر،در حالیکه خانواده در کنار تخت مادر،جمع شده اند،اکبر عبدی که نقش یک بچه ی شیرین عقل را بازی می کند،می گوید:مادر مرد،از بس که جان ندارد.

هنوز این فیلم،بیننده دارد و هنوز با دیدن فیلم مادر،اشکهایی هست که بر صورتها می نشیند.

فیلم مادر

دیالوگ از فیلم مادر: عشــق سپــر بــلاست. مادر نـگاه عاشق ها را داره امشــب … و امشب امیــد دیـدار یــار

امتیاز به این مطلب post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا